تصمیم گرفتم این دفعه در مورد دوستان افغانیم بنویسم ، که تاثیر بسیار زیادی در زندگیم داشتند و از صمیم قلبم اعتراف می کنم بهترین هستند.خیلی وقتا سنگ صبورم بودند. دل آرام عزیزم ، کیمیا عزیز دلم ، نرگس خانومی ، منیره جون ، سحر جون و مریم عزیزم که تازگی باهاش آشنا شدم داداشای گل و مهربونم ... و خیلی دیگه از دوستای گلم که اگه اسمشون از قلم افتاد عذر می خوام. با دنیایی از مهر و محبت و مهربونی منو شرمنده کردند . من در مقابل این همه محبت واقعا نمی دونم چی بگم. فقط می تونم بگم واقعا دوستتون دارم و برام بهترینید .
این شعر زیبای مریم حیدر زاده رو به دوستان خوب و دوست داشتنی افغانیم تقدیم می کنم
تو از جنس احساس یک بوته نسرین
تو با چکه های شفق آشنایی
تو سر فصل لبخند هر برگ یاسی
بر پژوک سرخ صدایی تو رنگین کمانی
ز چشمان موجی تو رمز رسیدن به اوج خدایی
تو در شهر رویاییم کلبه دل
تو یک قصه از واژه ابتدایی
تو از آه یک ابر مرطوب و تنها
تو بارانی از سرزمین وفایی
ترا مثل چشمان خود می شناسم
اگر چه ز مژگان چشمم جدایی
تو یک جرعه از ژاله چشم یک گل
تو تعبیری از وسعت انتهایی
تو گیسوی زرین یک بید مجنون
تو با راز قلب صدف آشنایی
تو امضایی از بال سرخ پرستو
تو یک ترجمه از کتاب صفایی
تو با قایقی از بلور گل یخ
رسیدی به شهری پر از روشنایی
تو با درد سرخ شکستن هم آوا
تو صندوقچه امنی از رازهایی
تو از مهربانی کتابی نوشتی
که آغاز آن بودن شعر رهایی
تو در شهر ایینه ها می نشینی
تو بر زخم سرخ شقایق دوایی
تو تکثیر یک ایه از قامت سبزه هایی
تو موسیقی کوچ یک قوی تنها
تو شعری به رنگ سحر می سرایی
تو تکراری از آرزوهای موجی
تو شهدی به شیرینی یک دعایی
تو در جهان یک شمع سوزان نهانی
تو چون پنجره شاهدی بی صدایی
تو آموزگار دبستان عشقی
تو دفترچه خاطرات صبایی
تو در سوز سرخ مناجات بلبل
تو در کوچه آبی قصه هایی
تو در سرزمین افق ناپدیدی
تو بر زخم آلاله دل شفایی
ترا در این دل غزل هم نددیم
بگو در کدامین دل و در کجایی