خسرو و فرهاد...

  

نخستین بار گفتمش کز کجایی؟

مبادا هم محل هم خاک مایی؟

چرا این دختر همسایه مان را

تو کردی خواستگاری بی خبر،ها؟!

چرا او را تو کردی انتخابش؟

بگفتا:مطمئنم از جوابش!

بگفتم:نرخ مهرش با تو گفته؟

بگفتا:آن را که داده،کی گرفته؟!

بگفتم:بیشتر من دارمش دوست

بگفتا:اما مهمتر پاسخ اوست!

بگفتم:دوستش داری چنان من؟

بگفتا: عشق نه نان است نه مسکن!

بگفتم:از چه رو دارت قبولت؟

بگفتا: او گفته با من بهر پولت!

بخندیدم:این دلیلش نیست کافی؟

بگفتا: آیا تو از خدمت معافی؟

به ضرب پول،بنده رو سفیدم

و سربازی خود را هم خریدم!

تو حتی یک موتور گازی نداری

خریدم من دو ماشین شکاری!

تو یک آلونک کوچک نداری

تو چون من خانه در پونک نداری!

به دانشگاه بودم سخت ساعی

ولی البته غیر انتفاعی!

بنا براین دلیلش هست کافی!

نباید بیش از این مهمل ببافی!

بگفتم:اما منم فرهاد عاشق

بگفتا:از غصه اش باید کنی دق!!!!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد